- ناخن کبود (خُ کَ)
آن که بر اثر سرمازدگی یا بیماری، خون در ناخن او فسرده باشد:
به عزلت نشینان صحرای درد
به ناخن کبودان سرمای سرد.
نظامی.
، که بر اثربیماری و تب، خون در ناخن او فسرده باشد و ناخنش کبود شده باشد:
از تب هجران تو ناخن کبود
پیش تو انگشت زنان کالامان.
خاقانی.
عمر من اندر غمش رفت چو ناخن به سر
ماندم ناخن کبود از تب هجران او.
خاقانی
به عزلت نشینان صحرای درد
به ناخن کبودان سرمای سرد.
نظامی.
، که بر اثربیماری و تب، خون در ناخن او فسرده باشد و ناخنش کبود شده باشد:
از تب هجران تو ناخن کبود
پیش تو انگشت زنان کالامان.
خاقانی.
عمر من اندر غمش رفت چو ناخن به سر
ماندم ناخن کبود از تب هجران او.
خاقانی
